نبودنت اگر چیزی رو یاد من داد، این بود که انسان چقدر ضعیفه. چقدر دست و پایش بسته‌ست. هربار یاد تو کردن، هربار به عکس تو خیره شدن، هربار اشک ریختن و هق هق کردن، هربار، هربار تو صورت من زد که چه ناتوانم وقتی نمی‌توانم هیچ کاری کنم تا تو باشی. تا دست‌هایت، آغوشت، نگاهت و صدای تو برگردد. به همه توانستن‌های آدمیزادیِ من خندید و قهقهه زد. انقدر دلتنگم کرد و انقدر ناتوانی رو به رویم آورد که گاهی من رو به دلخوری از تو رسوند. بله. از صفت خودخواهی بیزارم اما این یک سال خودخواه‌ترین بودم. چه کنم که من، بودنت رو می‌خواستم و ناتوانی بدجور زده بود توی ذوقم. رفتن تو، یک شکست بزرگ بود برای منی که چهارده ماه همراهت بودم و با رفتنت، باختم.

روح تو شاد هست. برای شادی روح من هم تو دعا کن.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تارنمای شخصی مهندس علی علی مددی نوشته های مجتبی شاکر نکات آشپزی aryatehran کرانه دارابکلا میاندورود ویولت رز saharngh کشکول